دنیاے این روزایِ ما

ساخت وبلاگ
دنیاے این روزایِ ما...ادامه مطلب
ما را در سایت دنیاے این روزایِ ما دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : viriaeini بازدید : 56 تاريخ : پنجشنبه 23 تير 1401 ساعت: 19:32

خزان که میرسد  دلتنگی در ضمیر آدمی ریشه میزند پاییز اتفاقی ناب  است که از پایان ، شکوه می‌سازد تا‌‌ اثبات نماید  که آغاز بتنهایی زیبا نیست، آخر شاهنامه هم می‌تواند زیبا باشد. وجلوه های  واپسین، میتواند تصاویری باشکوهتر خلق نماید. تصویرهایی که حرف مشترکشان پایانی ِ نا بهنگام است . پاییز، فصل یادآوری خاطراتی از یاد  گریخته‌است. آدم‌هایی که طراوات بهاری  و گیرایی تابستانشان  از یاد رفته و همگی آویزان شاخه‌های  انزوای تلخت می‌شوند وبه محض دیدنشان خود را مثل یک کودک معصوم که منتظر توجه‌است ، رها میکنند روی زمین خاطراتت سالهاست که  پاییز  برای من بیش از حزن و اندوه ، رنگ  شعف انگیز تنفس دارد و فانتزی هایش گویا می‌چربد به غمگنانه بودن در و پیکر زنگار گرفته اما چشم نوازش. تصور فضای شاعرانگي پاییز از دلخوشی و‌سرخوشی نیست که از آگاهی به رخوت و‌ یاس و‌تسلیمی است که غم بر تو‌ تحمیل می‌کند تا زیر آن‌کسوت پرشکوه و‌ ریاکارانه‌اش، تو‌ را به نیستی بکشاند. پاییز، حس‌اش، بوی عریانی و زمزمه هایش همه انگار ارمغان لختی و باخود بودن اند.  پاییز دیر زمانیست که برای من چونان ضیافتي باشکوه اما  تک نفره ای است ، که در آن جدا شدن، که در آن پایان را به تماشا مینشینم دنیاے این روزایِ ما...ادامه مطلب
ما را در سایت دنیاے این روزایِ ما دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : viriaeini بازدید : 512 تاريخ : پنجشنبه 23 تير 1401 ساعت: 19:32

هرچه بر سالهای عمر من افزوده میگردد، قلمم بر زبانم و دستم بر دهانم  و‌ واژه ها  بیشتر از اصواتم برای عهده‌داری گفتن  از  بیم‌و‌امیدهایم چیره تر میشوند ، لب را که جبر زمانه و خست زمانه بدوزد، دست جورش را بدوش خواهد کشید و‌آنکه قوت این‌دست شده است، نمیدانم در کجای تاریخ کودکی من جا مانده است که چنین بیقرارم میسازد  کودکی در من چنان پر رنگ و عمیق است که گاه نه حال را میبینم و نه آینده را ، تنهایی و عدم سازش کودکی من چنان اشکم را جاری میسازد که از خویش میگریزم این توقف جاودان، انگار در تقدیرِ من بوده است بود و همیشه منتظر تدبیری که مطمئن بودم در چنته دارم و هرگز بکار نگرفتم و آن روز نرسید. این  توقف زمان، آن خلسه بی‌دغدغه، آن ثانیه که می‌ایستد و به من فرمان می‌دهد که حالا تو برو  من میمانم و آدمی دلش رضا نمیدهد که خود را در جایی جا گذاشته و بگذرد  من برای گریختن از بلایا و‌نکبت‌هایی که مرا گاه گریز از آن‌نیست به خود میقبولانم‌که من به زمان و موقعیت یا عقیده وجغرافیای متفاوت دیگری تعلق دارم تا اینگونه جانم به این‌استثنای خودساخته آرام گیرد اما در نهایت من نیز در تنهایی، درد، ملال و بسیاری از ابتلایات  انسانی دیگر حال و روزی مشترک با دیگران دارم.  درمان دردهای من در تجربه یا فهم احساسات مشترک دوستانی است که اکثرشان نقشی در کودکی و‌نوجوانی من دارند و چنان برایم عزیزند که گاه نوع حسم گاه مرا به خطاهایی کشنده میکشاند و نبودنشان هراسانم میسازد سالتان بی هراس باد دنیاے این روزایِ ما...ادامه مطلب
ما را در سایت دنیاے این روزایِ ما دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : viriaeini بازدید : 53 تاريخ : پنجشنبه 23 تير 1401 ساعت: 19:32

#ز_منجنیق_فلک_سنگ_فتنه_میبارددرین روزهای برزخي هرچه بیشتر  بر ذهن پریشان خویش فشار مي آورم  که چیزی بنویسم،کمتر عایدم می شود ،بر دو راهی نوشتن و سکون مانده ام.  دوگانگی دل و دِماغ حیران مےکند آدمي را. دنیاے این روزایِ ما...ادامه مطلب
ما را در سایت دنیاے این روزایِ ما دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : viriaeini بازدید : 72 تاريخ : پنجشنبه 28 فروردين 1399 ساعت: 15:54

#تاکجا؟           یادداشتي از:                      #ویریا_عیني  ✔️روزی عادت دیرینه انسانی فراموش شد و قانونِ رهایی تعقل و  واکنش طبیعت در ایستگاه  سخت زمان از یاد رفت  چشمانی که باید به خواب مےرفت    دنیاے این روزایِ ما...ادامه مطلب
ما را در سایت دنیاے این روزایِ ما دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : viriaeini بازدید : 104 تاريخ : جمعه 16 اسفند 1398 ساعت: 7:12

کسی می‌خواستم از جنس خود که او را قبله سازم و روی بدو آرم که از خود ملول شده بودم.تا تو، چه فهم کنی از اين سخن که می‌گويم که: « #از_خود_ملول_شده_بودم .»اکنون چون قبله ساختم، آنچه من می‌گويم فهم کند. د دنیاے این روزایِ ما...ادامه مطلب
ما را در سایت دنیاے این روزایِ ما دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : viriaeini بازدید : 83 تاريخ : يکشنبه 1 دی 1398 ساعت: 11:55